کدام نفوذی، کدام اپوزیسیون؟
پدرام نو انديش
رژیم جمهوری اسلامی حکومت عناصر جنایتکار و مزدوری است که وظيفه شان دفاع از نظام بردگى موجود است. همراه اين حکومت بودن به معنى شريک بودن مستقيم در جنايت و باندبازى و يا اطلاع از جنايت و سکوت در مقابل آن است. عناصر حکومتى٬ افرادی با خصوصیات اشاره شده و گاه همزمان در چند پست و مقام، از ابتدای حکومت جانیان اسلامی در راس ارگانهای مختلف رژیم قرار گرفتند. هر زمان که بوى گند پرونده فساد و جنايت فوق برنامه حضرات فضا را پر ميکند٬ به پشت صحنه ميروند و جای خود را به جنایتکارانى ديگر داده اند . کارنامه افراد پیدا و ناپیدای حکومت در سه دهه گذشته مملو از جنايت است. همگی آنها براى بقاء رژیم اسلامی٬ براى استثمار کارگران و تهی دستان، در اعدام مخالفين سياسى و کمونيستها٬ در تحميل آپارتايد جنسى به جامعه٬ و در تحمیل هر چه بیشتر فقر و گرسنگی به اکثريت مردم شریک اند.
جوانان نسل امروز که به اقتضای سن شان، شاهد رویداد های سال 1357 نبوده اند، قاعدتا با اسامی کسانی چون صادق قطب زاده، سید مهدی هاشمی، بهشتی، چمران٬ و ... نمیتوانند زیاد آشنا باشند. اما همین نکته که نسل امروز بداند آنان در شکل گیری حکومت، چه بسا نقش کلیدی هم ایفا کرده اند٬ کافی است تا همطراز با جنایت کارانی چون خامنه ای و احمدی نژاد و لاریجانی ها با نفرت یاد شوند .
با رجوع به مصاحبه سخنگویان در دستگاههای مختلف رژیم، در فاصله زمانی نه چندان دور، میتوان به نام هایی بر خورد کرد که این روزها رژیم اسلامی تاریخ مصرف آنها را تمدید کرده است . از جمله مصاحبه مطبوعاتی شریفی سخنگوی دستگاه قضایی در سال 1383 است که در آن مصاحبه از فساد و جنایت کاری شخصی به نام رضا مدحی با نام مستعار حسینی یاد می شود .مطابق گفته های شریفی سخنگوی دستگاه قضایی، رضا مدحی، رئیس دفتر آخوند کپک زده ارومیان در مجلس ارتجاعی خبرگان، مبادرت به صدور 70 مورد حکم جعلی کرده است. پرستار یکی از بیمارستان های تهران را ربوده و با کمک "نماینده ارومیه" در مجلس به شکنجه و اذیت و آزار پرستار ربوده شده پرداخته است. علاوه بر آنها نام برده مرتکب دهها مورد باج گیری، زمین خواری و ... شده است . همین عنصر پس از آنهمه جنایت و غارتگری، که بوی کثافت آن از لابلای جدال باندهای درون حکومتی بیرون زده و سخنگوی دستگاهی که شاهرودی، قاتل هزاران نفر، در راس آن قرار داشته و مجبور به افشاء آن میشود٬ در نقش نفوذی در اپوزیسیون ظاهر می گردد .
رضا مدحی با نام مستعار ستار حسینی که فقط گوشه اى از پرونده اش افشا شده٬ منجی رژیم اسلامی می شود. رضا مدحی به فرض نفوذی بودنش هم درست در نیروهایی از جنس خودش نفوذ کرده است. کسانى که عمدتا براى تماس با رژيم اسلامى و بند و بست با آن پرونده قطورى دارند. نیروهایی که یا کارنامه تاريکى دارند و یا اگر شرایط برایشان مهیا شود از امثال رضا مدحی کم نمى آوردند. کسانی که با آگاهی از پیشینه رضا مدحی در بازى کودکانه "تشکیل دولت در تبعید" شرکت داشتند. و امروز که کوس رسوائى شان به صدا درآمده است٬ با دستپاچگى و در فقدان همکار و رئيس شان مدحى٬ اکنون برای توجيه و ضد عفونى کردن سر و وضع سياسى شان در لندن با حق تام نماينده خودگمارده اين و آن گرد هم آمده اند. کسانی همچون کریم بنی سعید عبدیان "نماینده خلق عرب"٬ ناهید بهمنی "نماینده زنان کردستان"٬ صدر اشرافی "نماینده ترکها"٬ عبدالله مهتدی و خالد عزیزی و شاهو حسینی هم مثلا بعنوان "نماینده کردها"!؟ نماینده رضا پهلوی، حسن شریعتمداری فرزند آیت الله شریعتمداری، محسن سازگارا، عنصر سرکوبگر در سپاه پاسداران که بدون شک با نوری زاده خوب از کارنامه رضا مدحی با خبر بوده اند و بالاخره نوری زاده دلال که بارها معرف "سردار مدحی" بوده است.
اين جماعت آرزوى ايفاى نقش چلبى و بارزانى و طالبانى و کرزاى و مقتدا صدر در ايران بر دلشان مانده است. اعتراض اينها به جمهورى اسلامى اينست که چرا سهم قدرت سياسى و اقتصادى اين خوانين و راهزنان سياسى را نميدهد. "خلق" و "ملت" براى اين جماعت دکان است. دکانى که با ادعاى نمايندگى خودگمارده آنها قرار است با بند و بست و توطئه عليه کارگران و مردم محروم ايران به نان و نوائى برسند. به همين دليل با يک اشاره جمهورى اسلامى و يک دلال دست چندم اش غش ميکنند و هر بار سر از گندابى در مى آورند. اين جماعت حتى سياستمدار بورژوا هم نيستند٬ بلکه نيروهاى دست سازى هستند که هر کسى ميتواند آنها را بخرد و در خدمت منافع خود بکار گيرد. داستان مدحى و افتضاح همکارى اين جماعت با اطلاعاتى ها نه اولين اسکاندال شان است و نه آخرى. تئورى فدراليسم قرار است اين باندبازى را سياست معنى کند و اين بند و بست ها را سياست ورزى!
ترکیب کسانی که در لندن گرد هم آمدند بخودى خود هيچ اهميتى ندارد. اينها عمدتا نه نمايندگان ريشه دار بورژوازى ايرانند و نه حتى در ميان مردم مورد ادعايشان کسى جواب سلامشان را ميدهد. اين ترکيب جمع شدند چون بوى تشديد تقابل آمريکا با جمهورى اسلامى به مشامشان خورده است. اگر دور قبل نااميد شده بودند و بناچار خود را آويزان مير حسين و ميرغضب هاى سابق جمهورى اسلامى کردند٬ حالا که اوضاع منطقه بهم ريخته و بحران رژيم تشديد شده٬ اميدوار شده اند و تمرين "دولت در تبعيد" ميکنند. شايد شبها خواب ميبينند که غنوشى يا عمر سليمان شدند و خطاب به مردم در تلويزيون الدرم بلدرم ميکنند! و بايد تاکيد کنيم که افتضاح هاى اين جماعت از سر نفهميدن و يا اشتباه کردن نيست٬ اين سياست واقعى شان است. جريانات دست ساز و باندهاى سياسى تنها به همين طرق ميتوانند در سياست دخالت کنند. تحقق آرزوى آنها در گرو حمله نظامى به ايران است. يعنى زمانى که مردم و "خلق" و "مذهب" و "قوم" اى که آنها "نمايندگى" ميکنند از سياست قيچى و دچار استيصال شده باشد. اما اگر اين مردم مانند مصر و تونس و اسپانيا و فرانسه برخيزند٬ دکان سه نبش حضرات تخته ميشود و بازار بورس سياسى شان دچار سقوط آزاد ميشود.
این ها همان کسانی هستند که در توهمات خود قصد داشته اند در یک اقدامی کودتا گرانه و از بالای سر کارگران و مردم آزاديخواه ایران، قدرت سیاسی را جابجا کرده و بين خود تقسیم کنند. این ها همان کسانی هستند که از به میدان آمدند رادیکال میلیونها نفر وحشت داشته و دارند. این ها همان مدافعین فدراليسم يعنى نسخه جنگ داخلى و يا فاشيستهاى ايرانى هستند که حتى همديگر را در يک جلسه تحمل نميکنند. این جماعت برخلاف ادعاى پوچ "نمايندگى" شان هیچ ربطی به منافع میلیونها کارگر محروم و گرسنه در خوزستان، کردستان، آذربایجان و... ندارند. حتى بورژواها و بازاريهاى اين مناطق در سيماى اين جماعت نماينده سياسى خود را نميبينند. اینها مدافع سرسخت تبعیض و نابرابری، فقر و گرسنگی و انقیاد زنان هستند.
از نظر مردمى که عليه جمهورى اسلامى اند٬ آن نفوذى و اين اپوزيسيون پخمه به گذشته تعلق دارند. کمابيش از يک جنس اند. خودشان هم همين را ميگويند و هنوز از مدحى دفاع ميکنند. کنفرانس لندن نمايش پوسيدگى و مهجور بودن اين اپوزيسيون مافيائى را روى صحنه آورد. کارگران و مردم آزاديخواه ايران لازم است به هشدارها و تحليل هاى کمونيسم کارگرى در باره ماهيت و آينده اين باندهاى سياسى توجه کنند. آنچه امروز اتفاق افتاده است٬ مستقل از افتضاح شخصى و گروهى حضرات٬ مهر تائيدى است بر ارزيابى و تحليل کمونيسم کارگرى از اين جريانات و ضديت شديدشان با منافع و آزادى اکثريت عظيم مردم در ايران.
آزادى در ايران در گرو بميدان آمدن طبقه کارگر با پرچم سوسياليستى اش است. تنها اين جنبش وسيع و ميليونى ميتواند کل اردوى ارتجاع را جارو کند و یک دنیای دنیای آزاد، برابر، و مرفه را برپا کند.*